تکنولوژی ارتباطی

۶ مطلب در خرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

جلسه دهم

امروز آخرین جلسه کلاس های تکنولوژی ارتباطی است؛ استاد قرار است امتحان تایپ ده انگشتی بگیرد، نه تنها من بلکه بسیاری از بچه ها تمرین نکرده اند؛ اوضاع زمانی جدی می شود که استاد همه ی ما را به بیرون کلاس روانه می کند و از ما می خواهد که دوتا دوتا  وارد کلاس شویم و امتحان بدهیم؛ اولین گروه وارد کلاس می شوند و بعد از چند دقیقه بیرون می آیند بچه ها از آنها نحوه امتحان را جویا می شوند؛ گویی آسان بوده و چند کلمه راحت بیشتر تایپ نکرده اند؛ من هم امتحان می دهم اما نه چندان خوب...یکشنبه های ترم هفت و کلاس تکنولوژی های ارتباطی استاد دهکردی با این امتحان تمام می شود...اما هنوز امتحان اصلی که خرداد ماه است مانده؛ به پایان آمد این دفتر اما...

  • راضیه مجیدی نژاد
  • ۰
  • ۰

گذر زمان

جلسه نهم

روزه ای آخر اردیبهشت است و هوا داره کم کم گرم میشه؛ دیگه آخرین نفس های کلاس های دانشگاه ست. روزهای زندگی مان یکی به پس از دیگری در حال گذر است و ما متوجه گذشت آن نمی شویم. انگار همین دیروز بود که کلاس های تکنولوژی های ارتباطی آغاز به کار کرد و استاد مراحل تایپ ده انگشتی را به بچه ها آموزش میداد حالا قرار است هفته آینده به عنوان آخرین جلسه از بچه ها امتحان بگیرد. استاد ضمن تاکید بر کارهای عملی از بچه ها می خواد که آنها را حتما انجام دهند و توضیحات کوتاهی راجع به امتحان میدهد.

  • راضیه مجیدی نژاد
  • ۰
  • ۰
جلسه هشتم
فقط این صبح های دل انگیز اردیبهشت است که باعث می شود رخت خواب را رها کرده و به دورترین جای دنیا روانه شد. در اردیبهشت حتی دهکده المپیک هم جذاب می شود. نم باران صبح گاهی خواب را از چشمان آدم می گیرد. فقط در اردیبهشت است که حافظه ی شعری ام سر جایش می آید، کافیست واژه ای بر زبان جاری شود؛ آن گاه است که هزار شعر نخوانده از آن واژه در خیالم می نشیند. مثل همین امروز صبح سر کلاس تکنولوژی ارتباطی! استاد با زهم داشت توانایی تایپ بچه ها را با واژه های خاص خودش محک می زد تا گفت تو را من چشم در راهم...گفت بچه ها این شعر از کیست؟ منم گفتم نیما یوشیج...استاد ازم خواست باقی شعر را بخوانم نمیدانم چن سال پیش این شعر را خوانده بودم شاید هفت یا هشت سال پیش ولی امروز بار دیگر از ناخودآگاهم شروع به دمیدن کرد
تو را من چشم در راهم
شباهنگام که می گیرند بر خاک تلاجن سایه ها رنگ سیاهی
واز آن دل خستگانت راست اندوهی ست فراوان
تو را من چشم در راهم
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو و کوهی دام
گرم یادآوری یا نه
من از یادت نمی کاهم
تو را من چشم در راهم
  • راضیه مجیدی نژاد
  • ۰
  • ۰
جلسه هفتم
کلاس ها به صورت جدی شروع شده و همه ی اساتید درس ها را شروع کردند به ویژه اینکه ترم بهمن کوتاه است و زمانش اندک باید فرصت را غنیمت شمارد. استاد دهکردی این روزها به صورت جدی روی تایپ تاکید دارد می گوید:"گرچه تایپ کم کم داره منسوخ میشه ولی شما به عنوان دانشجوی ارتباطات باید با آن آشنا باشید". وی بچه ها را یکی یکی با نام کوچک و بزرگ صدا میکند و آنها را به سوی سیستم خود فرا می خواند تا محکی بزند. یکی از بچه ها را صدا میزند او بسیار خوب تایپ می کند جوری که اعتراف استاد را بر می انگیزد و می گوید:" خانم ابطحی انگار خیلی خوب تمرین کردید!" حمیده لبخندی می زد و با لهجه ی شیرین اصفهانی اش می گوید: "استاد من چهار سال تایپیست بودم!" این جاست که کلاس با صدای بچه هایی که دنبال سوژه خنده می گردند به هوا می رود حتی خود استاد هم خنده اش می گیرد.
  • راضیه مجیدی نژاد
  • ۰
  • ۰

بی حضوری

جلسه ششم
متاسفانه این جلسه نتوانستم سر کلاس حاضر شوم اما با پرس و جو از سایر بجه ها در جریان کلاس و تکالیف شان قرار گرفتم.
  • راضیه مجیدی نژاد
  • ۰
  • ۰

جلسه پنجم

اولین جلسه بعد از عید! تعطیلات تمام شده و روزهای خوش به سرآمده یک هفته از عید گذشته اما همچنان حال و هوای آن در سر تک تک بچه ها موج می زند. همه تا یک دیگر را می بینند تبریک سال نو می گویند و یک دیگر را به آغوش می کشن و خلاصه بساط رو بوسی های عید همچنان به راه است انگار تا پایان فروردین قصد تمام شدن ندارد! استاد ضمن تبریک سال نو و آرزو سلامتی برای تک تک بچه ها درس را از نو از سر می گیرد...ولی هوای عید و خواب بهاری فکر و چشمم را قلقلک می دهد و مرا به هرچیزی جز گوش دادن سرکلاس و توجه به حرف های استاد دعوت می کند. کاش این ذره ای حواسم جمع بود و از حرف های استاد چیزی سر در می آوردم...اما...

  • راضیه مجیدی نژاد