دومین جلسه/یکشنبه اول اسفند
امروز مترو یک ربع در ایستگاه بهارستان، متوقف شد و هیچ جوره قصد حرکت نداشت تا اینکه فهمیدم مترو دیگری در ایستگاه بعدی خراب شده و مشغول تعمیر آن هستند؛ فقط کافیه یک روز کلاس ساعت هشت صبح داشته باشی آن هم کلاسی که جای نشستن در آن غنیمت است و چند دقیقه دیرتر از خانه بیرون زده باشی تمامی عوامل دست به دست هم می دهند که این بدشانسی ها تکمیل شود.در قطار یکی هم قصد ندارد محض رضای خدا از روی این صندلی ها بلند شود از بس که یک لنگی ایستاده ام قریب است که زیر پایم، علف که بماند درخت سبز شود. آقای راننده از پشت بلندگو اعلام می کند که چند ایستگاهی توقف ندارد و این برای ما ته خطی ها خبری خشنود کننده است. بلاخره به هر جان کندنی به خود را به دانشکده می رسانم به ساعتم نگاه می کنم ۸:۲۰ بهم دهن کجی می کند؛ پشت در کلاس می ایستم و نفسی تازه می کنم و وارد می شوم استاد نگاهی می اندازد می گوید و خانم مجیدی چرا دیر می آیی؟ عذر خواهی می کنم به کلاس نگاهی می اندازم همه صندلی ها پر است و هر کس مشغول خوش و بش با بغل دستیش است چشم هایم را باز می کنم که جایی را پیدا کنم، آن گوشه ته کلاس یه صندلی خالی ست جلو می روم و بلاخره مستقر می شوم.
انگار موضوع کلاس تایپ ده انگشتی است از بغل دستیم می پرسم که چی به چی است و او برایم توضیح می دهد؛ در ادامه استاد از "soundcloud" که یک شبکه اجتماعی است و کارایی آن به اشتراک گذاشتن صوت است و رادیوهای مختلف می توانند برنامه های خود را در این سایت به اشتراک بگذارند؛ برایمان می گوید. وی به بچه ها برای ساخت هر چه سریعتر وبلاگ, توتیتر, اکانت gmail و... تذکر جدی می دهد.
- ۹۵/۱۲/۱۵