تکنولوژی ارتباطی

  • ۰
  • ۰
جلسه هشتم
فقط این صبح های دل انگیز اردیبهشت است که باعث می شود رخت خواب را رها کرده و به دورترین جای دنیا روانه شد. در اردیبهشت حتی دهکده المپیک هم جذاب می شود. نم باران صبح گاهی خواب را از چشمان آدم می گیرد. فقط در اردیبهشت است که حافظه ی شعری ام سر جایش می آید، کافیست واژه ای بر زبان جاری شود؛ آن گاه است که هزار شعر نخوانده از آن واژه در خیالم می نشیند. مثل همین امروز صبح سر کلاس تکنولوژی ارتباطی! استاد با زهم داشت توانایی تایپ بچه ها را با واژه های خاص خودش محک می زد تا گفت تو را من چشم در راهم...گفت بچه ها این شعر از کیست؟ منم گفتم نیما یوشیج...استاد ازم خواست باقی شعر را بخوانم نمیدانم چن سال پیش این شعر را خوانده بودم شاید هفت یا هشت سال پیش ولی امروز بار دیگر از ناخودآگاهم شروع به دمیدن کرد
تو را من چشم در راهم
شباهنگام که می گیرند بر خاک تلاجن سایه ها رنگ سیاهی
واز آن دل خستگانت راست اندوهی ست فراوان
تو را من چشم در راهم
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو و کوهی دام
گرم یادآوری یا نه
من از یادت نمی کاهم
تو را من چشم در راهم
  • ۹۶/۰۳/۱۷
  • راضیه مجیدی نژاد

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی